همکار بی باک من در مرکز Mercatus، Véronique de Rugy، نگاهی شفاف به پلتفرم GOP 2024 دارد:
فراوانی از طریق همان یارانه های قدیمی یا معافیت های مالیاتی بهره ویژه، کنترل قیمت ها یا صرف مقدار زیادی پول مالیات دهندگان برای پرداخت های انتقالی به دست نمی آید. این با آزاد کردن بخش عرضه اقتصاد ما به دست می آید. این بدان معناست که تولیدکنندگان و مبتکران را از موانع بیش از حد نظارتی و بارهای مالیاتی سنگین (از جمله تعرفه ها) رها می کند تا بتوانند نیازهای بیشتری را برای آمریکایی ها فراهم کنند.
ایلیا سومین، استاد دانشکده حقوق GMU Scalia توضیح می دهد که “حمایت از جهانی شدن به معنای حمایت از دولت جهانی نیست.” سه برش:
سرکوب تنوع همچنین می تواند رقابت سالم بین دولت های ملت را تضعیف کند. در حال حاضر، دولت های ملی برای جذب مشاغل، سرمایه گذاری، تجارت و کارگران مولد با یکدیگر رقابت می کنند. این امر تا حدی به دولت ها انگیزه می دهد تا سیاست های اقتصادی کارآمدتری اتخاذ کنند و توانایی آنها را برای اعمال مالیات و مقررات بیش از حد کاهش می دهد. همچنین نوآوری در سیاست را ترویج می کند، زیرا یک مبتکر موفق می تواند در رقابت اقتصادی پیشرفت کند. به عنوان مثال می توان به بریتانیای کبیر در قرن نوزدهم، ایالات متحده در قرن بیستم و ببرهای آسیایی اخیرا اشاره کرد. یک دولت جهانی تحت چنین فشار رقابتی قرار نخواهد گرفت. بنا به تعریف، فرصت اندکی، و یا هیچ، برای یادگیری از دستاوردهای کشورهای دیگر خواهد بود.
…..
اندازه و پیچیدگی مطلق دولت جهانی همچنین یکی از کاستی های جدی دموکراسی را در سطح دولت-ملت تشدید می کند. رویدادهای اخیر بسیاری را متوجه خطرات ناآگاهی گسترده سیاسی کرده است. نقش ناآگاهی رأی دهندگان در ظهور دونالد ترامپ و سایر پوپولیست ها باعث شده است که افراد بیشتری این موضوع را جدی بگیرند. با این حال، در واقعیت، جهل گسترده مشکلی است که مدتها پیش از لحظه سیاسی کنونی میگذرد. این به ایالات متحده محدود نمی شود، بلکه در واقع در سایر دموکراسی ها در سراسر جهان، از جمله بسیاری از پیشرفته ترین، همه جا حاضر است. رای دهندگان آمریکایی اغلب حتی از حقایق بسیار اساسی در مورد سیاست عمومی، مانند نام سه شاخه دولت فدرال، اینکه کدام حزب قوه مقننه را کنترل می کند، کدام مقامات مسئول کدام موضوعات هستند، یا کدام برنامه ها سهم شیر فدرال را جذب می کنند، نمی دانند. خرج کردن
در بیشتر موارد، جهل سیاسی نتیجه حماقت یا کمبود اطلاعات نیست. این نتیجه قابل پیش بینی بی اهمیت بودن آرای فردی برای نتایج انتخابات است. از آنجایی که شانس بسیار کمی وجود دارد که هر رأی واحدی اهمیت داشته باشد، منطقی است که اکثر مردم به سیاست های دولت توجه کمی داشته باشند یا اصلاً توجهی نداشته باشند. و این دقیقاً همان کاری است که اکثر رأی دهندگان انجام می دهند: آنها «عقلاً نادان هستند». خطر ناآگاهی عمومی به دلیل بزرگی، گستره و پیچیدگی دولت مدرن تشدید می شود که پیگیری بیش از کسری از فعالیت های آن را برای رأی دهندگان دشوار می کند.
در یک حکومت جهانی دموکراتیک، جهل عمومی احتمالاً تهدیدی بزرگتر از آنچه اکنون است خواهد بود. برای رای دهندگان ناآگاه منطقی حتی دشوارتر از درک سیاست دولت برای کل جهان خواهد بود تا درک آنچه در کشورشان اتفاق می افتد. چقدر رای دهندگان آمریکایی مشکلات آفریقایی ها یا چینی ها را درک می کنند و بالعکس؟
…..
طرفداران دولت جهانی استدلال می کنند که مقابله با انواع فجایع احتمالی ضروری است، که بسیاری از آنها نیز احتمال وقوع نسبتاً کمی دارند (به عنوان مثال، یک فاجعه زیست محیطی آنقدر شدید که می تواند تمدن مدرن را از بین ببرد). نقطه در هر دو جهت قطع می شود. اگر اصلاً معتبر باشد، اصل احتیاط باید در مورد خطرات سیاسی نه کمتر از خطرات زیست محیطی اعمال شود. به قول جورج اورول در 1984، توتالیتاریسم جهانی “چکمه ای است که بر چهره انسان می کوبد – برای همیشه”. قبل از اینکه حتی یک ریسک کوچک از این نوع را انجام دهیم، باید طولانی و سخت فکر کنیم.
خطرات دولت جهانی همچنین به اشکال قوی حکومت جهانی که در ایجاد رسمی یک دولت جهانی ناکام هستند، مرتبط است. هر چه نهادهای حکمرانی جهانی قدرتمندتر و متمرکزتر شوند، احتمال تبدیل شدن آنها به یک کشور جهانی به جز نام بیشتر است.
مجله ی وال استریت کیمبرلی استراسل، ستون نویس، به درستی خاطرنشان می کند که مشکل بزرگتر از جو بایدن ضعیف برای دموکرات ها، تسلط فعلی آن حزب توسط چپ های مستبد است. قطعه:
هیچ بحثی درباره علت اصلی این معضل وجود ندارد: جنبش تند چپ حزب دمکرات، با سیاستها و قدرتگیریهایی که عمیقاً مورد پسند رایدهندگان نیست. آقای بایدن محصول آن نوسان آونگی است و وارثان ظاهری او امتداد آن هستند. اگر دموکراتها واقعاً میخواهند چشمانداز خود را بهبود بخشند، ممکن است به برگزاری یک بحث ایدهپردازی فکر کنند.
فراموش نکنید که چگونه مردی که 80 را هل می داد به دفتر آمد. انتخابات مقدماتی دموکرات ها در سال 2020 تحت سلطه نامزدهایی بود که برای سرمایه گذاری از چپ مترقی رو به رشد رقابت می کردند. رای دهندگان با نگرانی از اینکه برنی سندرز تیراندازی به کاخ سفید خواهد کرد، به سمت تنها رهبر که ادعا می کرد یک میانه رو است هجوم آوردند. او دو بار بازنده انتخابات مقدماتی بود، به اندازه متوشالح، و حتی در آن زمان هم لغزش کرد، اما هر چه بود او را تنها نامزدی می دانستند که قادر به شکست دادن دونالد ترامپ بود، که احتمالاً درست بود. حتی چهار سال پیش، حزب ترقی گرایی محض را به عنوان یک مسئولیت سیاسی درک می کرد.
تام ساویج، فارغ التحصیل GMU، تحت تأثیر پوپولیسم اقتصادی ناآگاه سناتور جاش هاولی (R-MO) قرار نگرفته است. قطعه:
سود ممکن است سرد به نظر برسد، اما جایگزین های انگیزه سود بسیار بدتر هستند. همانطور که والتر ویلیامز اقتصاددان فقید گفت: «سرمایه داری در تاریخ بشر نسبتاً جدید است. قبل از سرمایه داری، روشی که مردم به ثروت هنگفت دست می زدند، غارت، غارت و بردگی همنوعانشان بود. با ظهور سرمایه داری، جمع آوری ثروت هنگفت با خدمت و جلب رضایت همسایه ممکن شد.
فیلسوف جیمز اوتسون با ویلیامز موافق است که با جستجوی سود از طریق تبادل بازار تعاونی، صاحب کسب و کار به دیگران خدمت می کند. از کارآفرینان خواسته میشود که «در جستجوی راههایی برای سود بردن خود تنها از طریق سود بردن دیگران باشند…» اوتسون میگوید: «…آنها باید نیازها، خواستهها و رفاه دیگران را در جایگاهی برابر با نیازهای خود قرار دهند». یک کسب و کار زمانی موفق است که نیازها و خواسته های مشتریان خود را در نظر بگیرد و آن خواسته ها را با قیمتی که مشتریان مایل به پرداخت آن هستند برآورده کند. هنگامی که یک مبادله داوطلبانه انجام می شود، هر دو طرف این کار را انجام می دهند زیرا وضعیت آنها بهتر از زمانی است که مبادله هرگز رخ نمی داد.
آرنولد کلینگ بازدید خود از کنوانسیون NatCon را منعکس می کند.
اسکات سامنر توضیح می دهد که “ما دقیقاً به بازارهای آزاد نیاز داریم زیرا نمی دانیم دیگران چه می بینند، چه احساسی دارند و چه می چشند.”
تیموتی تیلور – که نتایج تحقیقات جدید آدام اوزیمک، جان لتیری و بنجامین گلاسنر را به اشتراک میگذارد – گزارش میدهد که کارگر معمولی آمریکایی امروز به خوبی کار میکند. دو برش:
شواهد حکایتی آنها مبنی بر اینکه چگونه دستمزدها و شرایط کار در واقع در حال کاهش نیست، بلکه بهتر از چند دهه پیش است، ادامه دارد.
…..
البته بازار کار و به طور کلی اقتصاد مشکلات زیادی دارد. اما به عنوان یک مثال، نگرانی در مورد قیمت بالای مسکن، یا بیمه درمانی، یا مدرک دانشگاهی، یا تورم به طور کلی، واقعاً شکایت از شغل مردم نیست. تمایل به حقوق و دستمزد با قدرت خرید بالاتر و شغلی با آینده شغلی بهتر نیز با تنفر از شغل فعلی شما یکسان نیست. یک ژرفای کاذب وجود دارد که به طور رسمی اعلام می کند که چگونه جهان به جهنم می رود. تقریباً دو قرن پیش، جان استوارت میل به طرز ناپسندی نوشت که «مردی که ناامید میشود وقتی دیگران امیدوارند… به عنوان یک حکیم تحسین میشود» – گویی بدبینی لزوماً مترادف با خردی است که به سختی به دست آمده است، بلکه صرفاً سوء هاضمه عاطفی است.