در یک پست مهمان جدید در EconLog، من برخلاف ادعاهای بیشماری، حتی توسط بازاریابهای آزاد، استدلال میکنم که تجارت بینالمللی کسی را ندارد که دقیقاً بتوان آن را “بازنده” توصیف کرد. قطعه:
اما دلیل عمیق تری وجود دارد که چرا اشتباه است که بگوییم تجارت برنده و بازنده دارد – یعنی ضرر و زیان با هزینه ها متفاوت است. واقعا وجود دارد هزینه ها با مشارکت در شرکت بازرگانی پرداخت می شود، اما این هزینه ها زیان نیست.
کسی که واقعا از دست می دهد تجارت کسی است که اگر هرگز بخشی از جامعه ای نبود که در آن تجارت وجود داشت زندگی بهتری داشت. اگر کارگری که شغلش در اثر واردات از بین میرود، اگر در کشوری زندگی میکرد که تجارت بینالمللی وجود نداشت، با توجه به این از دست دادن شغل، زندگی بهتری داشت، انصافاً میتوان آن کارگر را یکی از بازندگان تجارت توصیف کرد. اما اگر زندگی این مرد، حتی با در نظر گرفتن از دست دادن کار، در کل بهتر از آن باشد که اگر در کشوری بدون تجارت خارجی زندگی میکرد، تجربه میکرد، و آن را به عنوان یکی از مشاغل تجاری توصیف کرد. بازنده ها هیچ نکته ای ندارد. زندگی در کشوری که اقتصاد آن با اقتصاد جهانی مرتبط است تضمین میکند که دسترسی او به کالاها و خدمات – و احتمالاً به سایر کارها – تقریباً به طور قطع بسیار بیشتر از آن چیزی است که کشورش هرگز با خارجیها تماس تجاری نداشت. .
شاید درست باشد که اگر واردات خاصی که کار او را نابود کرده بود هرگز به کشور اجازه نمی داد، وضعیت او بهتر از واردات مجاز بود. اما اگر، همانطور که تقریباً به یقین اینطور است، زندگی او در کل آنقدر با تجارت غنی شده باشد که زندگی او در مجموع – حتی با در نظر گرفتن از دست دادن کارش – بهتر از این است که کشورش خودکامه باشد، سپس از تجارت ضرر نمی کند.
یکی از دلایلی که بازارهای مبتکرانه تجارت آزاد چنین فراوانی کالاها و خدمات مادی را برای مردم عادی تولید می کنند این است که مصرف کنندگان تصمیم می گیرند نه تولیدکنندگان. یک قانون اساسی اقتصاد بازار این است که مصرف یک هدف و تولید وسیله ای برای رسیدن به آن هدف است. هر کسی که می خواهد از مزایای (فراوان) اقتصاد بازار بهره مند شود، باید با این قانون موافقت کند. اما پیروی از این قانون هزینه های خود را دارد، یکی از آنها این خطر است که در نقش خود به عنوان یک تولید کننده، باید با خواسته های مصرف کننده سازگار شوید.