تعرفه و تجارت | نزول و جریان سرمایه


نامزدی جمهوری‌خواهان دونالد ترامپ به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری او تضمین می‌کند که تجارت بین‌الملل موضوع اصلی مبارزات انتخاباتی خواهد بود. ترامپ تجارت را به عنوان یک بازی حاصل جمع صفر و وجود کسری تجاری ایالات متحده را به عنوان شاهدی بر این می داند که سایر کشورها از گشودگی (= ضعف) ایالات متحده استفاده کرده اند. تعرفه ها ابزار اصلی سیاست برای پاسخ به رفتار ناعادلانه با کالاهای ساخت ایالات متحده و حتی زمین بازی است.

ترامپ البته در اولین دوره ریاست جمهوری خود مشاوران زیادی داشت (و دارد) که نظرات او را دارند، مانند رابرت لایتیزر و پیتر ناوارو. اما جمهوری خواهان دیگری هم هستند که به ترامپ وابسته نیستند و دیدگاه های مشابهی دارند. اورن کاس، اقتصاددان ارشد American Compass، یک اندیشکده محافظه کار است. او از کالج ویلیامز در رشته اقتصاد سیاسی فارغ التحصیل شد و دارای مدرک حقوق از هاروارد است. او اخیراً (17 ژوئیه) در پادکست ازرا کلین ظاهر شد تا درباره مبانی «پوپولیسم» اقتصادی که تعدادی از اعضای جوانتر حزب جمهوری خواه از آن حمایت می کنند صحبت کند. در میان آنها سناتور جی دی ونس، نامزد معاونت ریاست جمهوری حزب جمهوری خواه است.

اورن کاس مرد بسیار باهوشی است و من همیشه ستون های روزنامه او را می خوانم. او خط استدلال خود را بیان می کند. خیلی خوب. من خط استدلال خاص او را انتخاب کردم زیرا او نکات بسیار معتبری را مطرح می کند. بخشی از بحث (نگاه کنید به متن اینجا) به پیشنهادات ترامپ برای اعمال تعرفه های 10 درصدی بر همه کالاها و 60 درصدی تعرفه بر کالاهای چینی مربوط می شود. منطق کاس برای پیشنهادات سزاوار بررسی دقیق است. او بیان می کند که کسری 1 تریلیون دلاری شامل کالاهای تولید شده در خارج از کشور است که می تواند در اینجا تولید شود:

«… کاری که شما انجام می‌دهید این است که چیزی را می‌پذیرید که در غیر این صورت تقاضایی برای چیزهایی است که در آمریکا ساخته می‌شود و فقط آن را حذف می‌کنید. شما به سادگی می گویید که اکنون تقاضای کمتری برای چیزهای ساخته شده در این کشور وجود دارد.

او ادامه می دهد که این یک “الگوی وحشتناک” است، به ویژه برای کارگران آمریکایی در جوامعی که تولید می تواند مولد باشد.

چیزهای زیادی برای باز کردن از ادعاهای کاس وجود دارد. اظهارات وی در مورد خرید کالاهای خارجی به جای کالاهای ساخت آمریکا حاکی از آن است که اگر واردات را به صفر برسانیم، با روی آوردن به تولید و فروش نسخه های داخلی کالا، تولید ناخالص داخلی افزایش می یابد. اما دلایل خوبی برای خرید کالاهای خارجی وجود دارد. قهوه در هاوایی کشت می شود، اما آیا انتظار داریم که با قیمت های بالاتر، قهوه هاوایی یا سایر قهوه های آمریکایی بتواند جایگزین قهوه آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین شود؟

کالاهای دیگری را می توان در اینجا تولید کرد، اما با قیمت های بالاتر. در یک نقطه، کاس اشاره می کند که آیفون ها در کالیفرنیا طراحی شده اند اما در چین مونتاژ می شوند. یکی از دلایل تصمیم اولیه اپل برای مکان تولید در چین، هزینه های پایین تر بود. در نتیجه افزایش دستمزدها در چین و عوامل سیاسی، اپل قصد دارد یک پایگاه تولیدی در هند راه اندازی کند، در حالی که سایر شرکت ها به ویتنام نقل مکان کرده اند.

همه این موارد را می توان نمونه هایی از استفاده کشورها از مزیت نسبی خود برای تولید صادرات و جذب سرمایه گذاری خارجی تفسیر کرد. اما کاس بیان می کند که مزیت نسبی «… اقتصاد صنعتی مدرن را توصیف نمی کند. مزیت نسبی واقعاً ایجاد می‌شود، نه کشف، و بر این اساس است که چه کسی در چه چیزی سرمایه‌گذاری می‌کند.» او تولید نیمه‌رسانا را به عنوان نمونه‌ای از صنعتی ذکر کرد که در آن شرکت‌های خارجی به دلیل یارانه‌های دولت‌شان به تامین‌کنندگان غالب تبدیل شده‌اند. در واقع ممکن است موردی برای استفاده از یارانه و سایر اقدامات سیاست صنعتی برای حفظ تولید داخلی برخی از کالاهای استراتژیک وجود داشته باشد و یارانه بر تعرفه ارجحیت دارد. اقتصادها واقعاً در حال رشد هستند و چین اکنون در حال تولید کالاهایی است که در دهه 1990 تولید نمی کرد. اما تعریف «خوب استراتژیک» ذهنی است و قطعاً در دولت ترامپ بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته است.

محصولاتی هستند که زیر چتر «کالاهای استراتژیک» نمی گنجند، مانند منسوجات. با این حال به نظر می رسد کاس معتقد است که ما می توانیم در این زمینه ها نیز با موفقیت رقابت کنیم. در یک نقطه، کلاین می گوید که “… تصور دنیایی که در آن بیشتر لباس هایی که آمریکایی ها می پوشند، در آمریکا ساخته شده باشد، دشوار است.” حوزه بالقوه نوآوری و من دوست دارم سیاست ما اینگونه باشد – اگر مجبور به استفاده از وسایل خارجی باشید، گرانتر از استفاده از وسایل داخلی خواهد بود. اکنون، شرکت های جهان آزاد، سرمایه گذاران ایالات متحده، بیایند و بفهمند که چه باید بکنند.

کاس به شدت به قدرت نبوغ آمریکایی اعتقاد دارد. اما چندین پاسخ وجود دارد. اول، آیا او معتقد است که می توان راهی برای تولید لباس در این کشور ارائه کرد که ارزان تر از استفاده از کارگران بنگلادشی باشد؟ اگر امکان پذیر بود، شرکت های چندملیتی تا کنون ماشین های جدید را به کار گرفته بودند. دوم اینکه آیا کالا یا خدماتی وجود دارد که ما وارد می کنیم و به نظر او باید قبول کنیم؟ استدلال های او با دیدگاه مرکانتیلیستی که صادرات برای فرافکنی قدرت ملی که واردات را کاهش می دهد ضروری است، سازگار است. سوم، وقتی کشورهای دیگر با تعرفه های خود تلافی می کنند چه اتفاقی می افتد؟ آیا ما وارد یک مارپیچ تجاری نزولی می شویم که در دهه 1930 اتفاق افتاد؟

علاوه بر این، تمام این اقدامات تجاری شامل هزینه هایی است که در نقطه ای از قیمت کالاهای حمایت شده ظاهر می شود. اما کاس به این جنبه از حمایت گرایی توجهی ندارد. در پاسخ به سوالی از کلاین در مورد واکنش مردم به قیمت‌های بالاتر به دلیل تعرفه‌ها، کاس پاسخ می‌دهد که اگر قیمت‌های بالاتر با سیاست‌هایی که عموم مردم ترجیح می‌دهند همراه باشد، مردم آن‌ها را می‌پذیرند: «…وقتی صادقانه به مردم بگویید، اینجا مزایا و معایب تعرفه است – یکی از معایب تعرفه این است که قیمت ها را افزایش می دهد – در واقع حمایت از تعرفه ها را کاهش نمی دهد همانطور که ادعا می کند مایل به پذیرش کاهش هزینه های دولت است، اما واقعیت قیمت های بالاتر (یا کاهش هزینه ها) ممکن است به واکنش بسیار متفاوتی منجر شود.

شاید شگفت‌انگیزتر از همه، کاس کسری تجاری را به عوامل تعیین‌کننده اقتصاد کلان، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری مرتبط نمی‌داند. دانش‌آموزان در درس اصول اقتصاد کلان یاد می‌گیرند که کسری تجاری (XM) برابر است با تفاوت بین مخارج سرمایه‌گذاری (I) و مخارج خصوصی و دولتی، یعنی. پس انداز دولتی (S, (T – G)):

X – M = (S + (T – G)) – I

اگر سرمایه‌گذاری بیشتر از پس‌انداز داخلی باشد، باید از طریق پس‌انداز خارجی در قالب جریان سرمایه از طریق حساب مالی تأمین مالی شود. حساب‌های تجاری و مالی آینه‌ای از یکدیگر هستند، بنابراین مازاد حساب مالی باید با کسری تجاری جبران شود.

این یک قضیه نیست – یک هویت است. این به دلیل نحوه تعریف تولید ناخالص داخلی و تراز پرداخت ها صادق است. اما رابطه بین سرمایه‌گذاری و پس‌انداز نشان می‌دهد که بستن کسری تجاری نیازمند تغییر در پس‌انداز است که از کسری‌های مالی شروع می‌شود. ترامپ در اولین دوره ریاست جمهوری خود نشان داد که مایل است توانایی مالی خود را قربانی کاهش مالیات کند و هیچ چیز شور و شوق او را برای کاهش مالیات متزلزل نکرده است.

بنابراین، نبرد برای تجارت بر سر تعرفه ها خواهد بود. باز هم، من کاس را بد نمی کنم. بایدن مایل بود از تعرفه ها به عنوان بخشی از استراتژی صنعتی خود استفاده کند، و تصور اینکه هر نامزد دیگری استفاده از آنها را کنار بگذارد سخت است. این امر موجب تداوم تامین مالی کسری با جریان ورودی سرمایه می شود. اینها می تواند شامل جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی از شرکت های خارجی یا صدور بدهی های دولتی بیشتر برای نگهداری توسط سرمایه گذاران خارجی به عنوان “دارایی ایمن” باشد. تا زمانی که به علت اصلی کسری تجاری رسیدگی نشود، این اقدامات دیگر فقط الگوهای تجارت را مخدوش می کنند و قیمت ها را افزایش می دهند.

مناسب برای چاپ، PDF و ایمیل

دیدگاهتان را بنویسید