زمانی که آمریکاییها در یک دوره زمانی بیشتر از صادرات کالاها و خدمات وارد میکنند، ایالات متحده با کسری تجاری مواجه میشود. اما هر بار که آمریکاییها بیش از صادرات وارد میکنند، خارجیها بیشتر در آمریکا سرمایهگذاری میکنند تا آمریکاییها در خارج. دلیل آن ساده است: چون خارجی هایی که می خواهند در آمریکا سرمایه گذاری کنند برای این کار به دلار نیاز دارند، نمی توانند تمام دلارهای خود را صرف خرید صادرات آمریکا کنند. نتیجه این است که با افزایش بی میلی خارجی ها برای سرمایه گذاری در آمریکا، بی میلی آنها برای خرید صادرات آمریکا کاهش می یابد و در نتیجه باعث افزایش کسری تجاری ایالات متحده می شود.
این جریان خالص وجوه سرمایه گذاری به آمریکا کسری تجاری (یا به طور دقیق تر کسری حساب جاری) را متعادل می کند. از آنجایی که سرمایهگذاری به همان اندازه که خرید (واردات) و فروش (صادرات) یک فعالیت اقتصادی است، وقتی سرمایهگذاری در تصویر اقتصادی گنجانده میشود – همانطور که باید باشد – وجود کسری تجاری نه نشانهای از رکود است و نه عدم تعادل. به سختی می توان گفت که کشورهایی مانند ایالات متحده، که به طور مداوم سهم زیادی از صندوق های سرمایه گذاری را از سراسر جهان جذب می کنند، در حال افول یا نامتعادل هستند.
با این حال، این واقعیت ساده به طور مداوم توسط محافظان نادیده گرفته می شود. مفهوم منفی بیان شده توسط اصطلاح “کسری تجاری” به قدری برای اهداف حمایتی مفید است که به نظر می رسد حمایت گرایان علاقه ای به وادار کردن آنها – یا مردم – به درستی درباره این مفهوم ندارند.
اگرچه عبارت “کسری تجاری” به طور خاص – و مفهوم “تراز پرداخت ها” به طور کلی تر، مانعی بر سر راه درک اقتصادی و پذیرش تجارت آزاد است – متأسفانه به عنوان ابزاری برای فریب اقتصادی در اختیار محافظان قرار خواهد گرفت. خصومت مخرب با تجارت آزاد همانطور که رابرت هیگز، مورخ بزرگ اقتصادی مشاهده کرد، “تراز پرداخت ها باید بی معنی ترین رکورد حسابداری باشد که تا به حال ایجاد شده است، و هدف دیگری جز توجیه استفاده مخرب از زور و کلاهبرداری توسط دولت برای مردم ساده لوح وجود ندارد که گویی .name است. حمایت گرایی به نفع عموم مردم بود.
مفهوم “کسری تجاری” زمانی که برای توصیف تعامل اقتصادی یک کشور با سایر نقاط جهان، بلکه تعامل اقتصادی یک کشور با یک کشور خاص دیگر استفاده می شود، گیج کننده تر است. همانطور که اصطلاح “کسری تجاری ایالات متحده” برای توصیف تعامل اقتصادی آمریکا با سایر کشورها گیج کننده است، حداقل این اصطلاح محتوای اقتصادی معناداری را به افرادی که اقتصاد را درک می کنند منتقل می کند. به عنوان مثال، اگر ایالات متحده در سال 2024 کسری تجاری 900 میلیارد دلاری داشته باشد، این واقعیت به ما می گوید که آمریکا در سال 2024 دریافت کننده خالص 900 میلیارد دلار از صندوق های سرمایه گذاری از سراسر جهان بوده است.
در مقابل، وقتی کسی مثلاً درباره «کسری تجاری آمریکا با چین» صحبت میکند، مطلقاً هیچ محتوای اقتصادی معناداری منتقل نمیشود. در دنیایی با بیش از دو کشور، تجارتی که مردم همه دارند یک زوج بین طرفین اهمیت اقتصادی ندارد. کسری یا مازاد تجاری دوجانبه از نظر اقتصادی بی معنی است.
ما می دانیم که محافظی مانند اورن کاس به چه معناست، برای مثال، وقتی شکایت می کند که “روابط تجاری ایالات متحده و چین به نامتعادل ترین روابط در تاریخ جهان تبدیل شده است.” منظور او این است که ارزش واردات آمریکا از چین بسیار بیشتر از ارزش صادرات آمریکا به چین است. به گفته کاس و دیگر محافظان، ما آمریکایی ها باید نگران باشیم. اما تنها چیزی که در مورد شکایت کاس نگران کننده است، سوء تفاهم اقتصادی فاحشی است که منعکس و به آن دامن می زند.
حتی اگر این احتمال را نادیده بگیریم که چینی ها مقداری از دلارهایی را که از صادرات خود به آمریکا به دست می آورند در آمریکا سرمایه گذاری کنند، دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم هر دو کشور در جهان تقریباً دو کشور ماصد طرفین به مقدار مساوی به یکدیگر خرید و فروش خواهند کرد. چنین خروجی میتوانست اتفاق افتاده است، اما اگر این اتفاق بیفتد، عجیب و غافلگیرکننده خواهد بود.