برخی از مبانی اقتصادی – کافه هایک


من این دوره را طوری تدریس می‌کنم که گویی تنها مواجهه رسمی دانشجویانم با اقتصاد است. این رویکرد واقع بینانه است زیرا اکثر دانشجویان دوره من حداکثر یک درس اقتصاد دیگر را در طول دوران کاری خود در دانشگاه می گذرانند. من وظیفه اصلی خود را این می دانم که دانش کافی از اقتصاد پایه را به دانش آموزانم القاء کنم تا زمانی که آنها به بلوغ کامل رسیدند، در مواجهه با استدلال های اقتصادی که توسط سیاستمداران و صاحب نظران ارائه می شود، بتوانند موقعیت یک بزرگسال را به خود اختصاص دهند.

اگر کارم را به خوبی انجام دهم، هر یک از دانشجویانم در پایان ترم با درک ده درس بعدی، درس مرا ترک خواهند کرد.

1. فقر هیچ علتی ندارد. ثروت دلایلی دارد. برای فرو رفتن در فقر نیازی به تلاش، فداکاری، ریسک پذیری یا خلاقیت نیست. پیروی از طرف دیگر مانترای معروف نایک برای تضمین فقر کافی است: فقط این کار را نکنید. فقر فقط شرایطی است که بشریت در صورت ایجاد ثروت بسیار کم در آن قرار می گیرد.

برخلاف فقر، ثروت فقط اتفاق نمی افتد. به فرار فقر نیازمند تولید ثروت است. اگر بخواهیم هر مخلوط اتمی و مولکولی را که طبیعت به ما داده است به نتایجی تبدیل کنیم که زندگی ما را بهبود می بخشد، باید تلاش کرد، فداکاری کرد، باید ریسک کرد و خلاقیت باید آزاد شود – همه از ما انسان ها. آدام اسمیت این واقعیت را در عنوان کامل کتاب باشکوه خود در سال 1776 نشان داد. تحقیق در ماهیت و علل ثروت ملل.

2. ثروت خلق می شود، نه «توزیع»; بنابراین، در اقتصاد بازار، «توزیع» درآمد و ثروت هیچ اهمیت سیاسی ندارد. درک این نکته که باید ثروت خلق شود، درک نقش های ضروری تلاش، فداکاری، ریسک پذیری و خلاقیت فردی انسان است. ثروت به‌عنوان مخلوق بشری – به‌جای اینکه کالایی باشد که طبیعت آفریده شده و مانند مانا از بهشت ​​پراکنده شده است – فقط از ذهن و دست خالقان آن بیرون می‌آید. او متعلق به آنهاست. بنابراین در اقتصاد بازار، آن دسته از افرادی که ثروت بیشتری ایجاد می کنند، دارای ثروت بیشتری هستند.

من وسوسه می شوم که بگویم «توزیع» ثروت در چنین اقتصادی اهمیت سیاسی بیشتری از توزیع نمرات «الف» در یک کلاس درس کالج آموزش دیده و تمرین شده ندارد. همان‌طور که دانش‌آموزانی که باهوش‌ترین هستند و سخت‌تر درس می‌خوانند، معمولاً بالاترین نمرات را می‌گیرند، حق دارند نمرات بالای خود را حفظ کنند – همانطور که آن نمرات بالا از نمرات یا مغز دانش‌آموزانی که از هوش کمتری برخوردار هستند یا کسانی که کمتر هوشیار هستند، به دست نمی‌آیند. کمتر سخت مطالعه کنید – ثروتی که در بازارها توسط افراد پردرآمد به دست می‌آید از افرادی که درآمد کمتری دارند به دست نمی‌آید. اما این عبارت عدالت را در بازار رعایت نمی کند. دانش‌آموزان «الف» در کلاس درس، نمرات بالای خود را از دانش‌آموزانی که نمرات پایین‌تری دریافت می‌کنند، نمی‌گیرند، و این دانش‌آموزان «الف» نیز برای کمک به همکلاسی‌های کم‌استعداد یا کم‌کوش‌شان کار زیادی انجام نمی‌دهند. اما در اقتصاد بازار، افرادی که درآمد بالایی دارند، تنها با افزایش رفاه اقتصادی سایر انسان ها این کار را انجام می دهند. در یک اقتصاد بازار، هر چه درآمد اسمیت نسبت به جونز بیشتر باشد، اسمیت نسبت به جونز بیشتر برای ثروتمند کردن همنوعان خود انجام داده است.

3. اقتصاد غیرشخصی است – به این معنی که قیمت ها و دستمزدها دلبخواه نیستند. تقریباً همه پدیده‌های اقتصادی، همان‌طور که فای هایک دوست داشت بگوید، «نتیجه کنش انسان هستند، اما نه ناشی از طراحی انسان». همانطور که آرنولد کلینگ می گوید:

نتایج اقتصادی توسط نیروهای عمومی، مانند عرضه و تقاضا، بر خلاف نیات – خوب یا بد – افراد تعیین می شود.

تورم به دلیل افزایش طمع در حال افزایش نیست. و سقوط نمی کند زیرا طمع جای خود را می دهد.

صاحب خواربارفروشی قیمت تخم مرغ را کنترل نمی کند. این قیمت بر اساس عرضه و تقاضا تعیین می شود.

نتایج بازار توسط هیچ کس طراحی نمی شود – نه خدا، دولت یا شرکت ها.

4. خوب است که اقتصاد غیرشخصی است. در یک اقتصاد بازار غیرشخصی، با شما مانند یک فرد بالغ رفتار می شود. آنچه به دست می آورید در وهله اول به خاطر تلاش های شماست، نه ارتباطات شخصی شما (یا فقدان آن) یا هوس های افرادی که می توانند به همان راحتی که می توانند شما را دوست داشته باشند، از شما متنفرند.

5. سازش اجتناب ناپذیر است. به استثنای هوای قابل تنفس در سطح زمین، هر منبع، کالا یا خدمات کمیاب است – به این معنی که به طور طبیعی به اندازه کافی برای ارضای هر خواسته ممکن انسانی که می توان برای آن استفاده کرد وجود ندارد. از این واقعیت دیگر نتیجه می گیرد – یعنی استفاده از کالای کمیاب برای ارضای یک میل خاص به هر حال مستلزم آن است که برخی از خواسته ها یا خواسته های دیگری که ممکن است ارضا شوند، ارضا نشده باقی بمانند. اینکه بازار (یا هر نهاد انسانی دیگری) نتواند برخی از خواسته های انسان را برآورده کند، حقیقت دارد و همیشه صادق است. اقتصاددانان خوب می دانند که این واقعیت نشانه ای علیه بازار نیست.



دیدگاهتان را بنویسید