چند لینک – کافه هایک


هیئت تحریریه وال استریت ژورنال از هشدار Canon Shanmugam در مورد خطرات در کمین تلاش امروز برای بی اعتبار کردن دادگاه عالی ایالات متحده استقبال می کند. دو برش:

آقای شانموگام، یکی از شرکای شرکت حقوقی پل وایس، 38 پرونده را به دادگاه عالی ارائه کرده است. او منشی آنتونین اسکالیا در دادگاه و دستیار دادستان کل در وزارت دادگستری بود. او به دوک گفت: “من معتقدم کسانی از ما که به طور منظم در دادگاه تمرین می کنیم و بنابراین دانش منحصر به فردی از دادگاه و عملکرد آن داریم، باید وقتی احساس می کنیم دادگاه به طور ناعادلانه مورد حمله قرار گرفته است، صحبت کنیم.” [University] مخاطب او حق دارد.

اتهامات مربوط به رفتار غیراخلاقی را در نظر بگیرید. آقای شانموگام با اشاره به اخبار اخیر مبنی بر هدیه 900 دلاری برای افشای مالی قاضی ساموئل آلیتو، گفت: “بسیاری از اتهامات به وضوح بیهوده هستند.” او گفت: «هفته گذشته، ما این ادعا را داشتیم که در مورد شرکت قاضی و همسرش در کنسرتی با یک «شاهزاده خانم عجیب و غریب آلمانی»، و من نقل قول می کنم، چیزی غیر صادقانه وجود دارد.» افزایش شکایات بیهوده نشان می دهد که برخی منتقدان «بیشتر نگران هدف قرار دادن قضات خاص هستند.

…..

او هشدار داد که چنین لفاظی می تواند به احترام عمومی به قانون آسیب برساند. “من معتقدم که ما چندان دور از رئیس جمهوری نیستیم که به روش اندرو جکسون بگوید “جان رابرتز تصمیم خود را گرفته است”. حالا بگذارید او آن را اجرا کند.» آقای شانموگام گفت. این سوال را از خود بپرسید: اگر دادگاه مجبور به برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری شود، چقدر مطمئن هستید که انجام خواهد شد؟ یا آیا یک طرف به سادگی با تصمیم دادگاه موافقت خواهد کرد؟

[DBx: Ironically, these politically motivated attacks on the Court come today from the political left – that is, from people who self-righteously accuse the political right of undermining the rule of law.]

مایک مانگر رفاه دولت را «چندهمسری غیور» توصیف می‌کند. قطعه:

البته معماران نظام اجتماعی اینطور فکر نمی کنند. این مدیران برنامه بدون شک سیستم را محافظت از زنانی می دانند که در غیر این صورت بی دفاع هستند و هیچ وسیله دیگری برای تربیت فرزندان خود ندارند. مشکل این است که این “مزایا” مشروط هستند و شرایط مشروط – بدون شغل، بدون ازدواج – در درازمدت برای زنان مضر است و به طرز نگران‌کننده‌ای شبیه به محدودیت‌هایی است که یک چند همسری اعمال می‌کند.

مارتین گوری از تمایل بسیاری برای اشتباه گرفتن لویاتان با خدا ابراز تأسف می کند. دو برش:

تا حدودی علت این بحران به طرز چشمگیری آشکار است. دولت نماینده نیازمند پیوند هویتی قوی بین جامعه و طبقه سیاسی است. آن رابطه زیر ضربات عصر دیجیتال مانند آینه ای از هم پاشید. مقامات منتخب هیچ اطلاعی از مردم ندارند و از آن وحشت دارند. مهمتر از آن، زندگی سیاستمداران برای مردم عادی غیرقابل درک شد. الیزابت وارن در نگه داشتن بطری آبجو مشکل داشت. ترامپ برای همیشه سوار بر آن پله برقی طلایی به سمت برج خودش می‌رود. الکساندرا اوکاسیو کورتز که زمانی بارمن بود، اکنون شبیه یک ستاره سینما است که روی فرش قرمز راه می‌رود. مانند نوع خاصی از سگ های کوچک، این موجودات بیش از حد جاه طلب به نظر می رسد بیش از حد برای اهدافی منحصر به فرد پرورش یافته اند.

و اینجا باید خبر بد را بدهم. این بیماری بسیار عمیق تر از آن است. در دل بحران بازنمایی، اشتیاق غیرممکن برای معنا و تعالی خواهیم یافت.

…..

آسیب شناسی به سیاست منتقل شد. بسیاری که تشنه وضعیتی بالاتر هستند، به نوعی تصور می کنند که آن را در شکستن ماشین کسل کننده دولت نمایندگی یافته اند. این جویندگان لویاتان را با خدا اشتباه گرفته اند، اراده به قدرت را با حالتی از لطف و فیض – و با بالا بردن کنش سیاسی تقریباً به معنای واقعی کلمه به بهشت، تسلیم چیزی شده اند که می توان نام برد. وسوسه ماورایی. آنها معتقدند تنها سیاست می تواند زمین را نجات دهد. فقط سیاست می تواند عدالت اجتماعی را برقرار کند. فقط سیاست می تواند “هنجارها” را از دست پدوفیل هایی که بر کشور حکومت می کنند نجات دهد.

همانطور که اتفاق می افتد، آنها نیاز به تایید شخصی از یک موسسه مشخص شده دارند نه تا آن را فراهم کند.

اجازه دهید یک نام پزشکی برای این اختلال شناختی پیشنهاد کنم: «سندرم گرتا تونبرگ». تونبرگ جوان یکی از مبتلایان هاید بود که با معجزه فعالیت های زیست محیطی درمان شد.

«قبل از شروع به اعتصاب در مدرسه، نه انرژی داشتم، نه دوست و نه کسی که با او صحبت کنم. من فقط با اختلال خوردن در خانه نشسته بودم.» او توییت کرد. از زمانی که من در دنیایی که گاهی برای خیلی ها کم عمق و بی معنی به نظر می رسد، معنا پیدا کردم، همه اینها تمام شد.»

تونبرگ نمونه نسبتاً معمولی از کسانی است که سیاست را با رستگاری اشتباه می گیرند. او با شور و حرارتی تقریباً عرفانی از جامعه ای که در آن کاملاً راحت زندگی می کند متنفر است و ادامه می دهد. انتظار بی نفس مرگ آن او کاملاً بر تئاتر شخصی متمرکز شده است – جای تعجب نیست که پدرش یک بازیگر و مادرش یک خواننده اپرا است – با عواقب اندک و البته قابل تشخیص. این با اطمینان مطلق پشتیبانی می شود که حقیقت را در جنگ ابدی علیه دروغ تجسم می بخشد. مهمتر از همه، او به سوخت خشم نیاز دارد تا روحیه‌اش را از این دنیای بی‌معنا بالا ببرد – هر چه عصبانی‌تر شود، شادتر است.

اسکات لینچیکام به ما یادآوری می کند که 35 سال از حمله بوریس یلتسین توسط یک سوپرمارکت معمولی آمریکایی می گذرد. [DBx: Supermarkets are indeed super.]

اسکات سامنر در مورد ناتوانی آمریکایی ها در درک میزان ثروتشان فکر می کند.

همکار GMU Econ من برایان کاپلان:

فرقه نژادپرستانه «ضد نژادپرستی» واقعاً به دنبال تبدیل شدن به مذهب رسمی جامعه ماست – مجموعه ای از جزمات عجیب و غریب که همه یا (الف) آن را باور دارند یا (ب) وانمود می کنند که از ترس به آن اعتقاد دارند.

فقط 70 درصد؟



دیدگاهتان را بنویسید