در اینجا خاطرات من است که به تازگی منتشر شده است انتخاب عمومیبه استاد فقیدم، مشاور پایان نامه، نویسنده همکار و دوستم، باب اکلوند. سه برش:
تنها کتاب درسی اختصاص داده شده به این دوره توسط میلتون فریدمن بود تئوری قیمت. من چندین شکایت آغشته به کوکتل از برخی از اعضای جوانتر دانشکده اقتصاد Auburn شنیدهام که دروس تئوری اصلی در دکترای اقتصاد مدرن. این برنامه نباید شامل مشتریانی به اندازه فریدمن باشد. ریاضی کافی نیست من مخالف بودم و احساس می کردم که من و همکلاسی هایم قرار است از ترکیب اکلوند و فریدمن از تئوری اقتصاد خرد بسیار مفیدتر از آنچه می آموختیم یاد بگیریم اگر متن تعیین شده همان چیزی بود که در آن زمان در برنامه های نخبگان استفاده می شد (یا در واقع، اگر استاد به طور تصادفی از دانشگاه ییل یا MIT انتخاب شده باشد).
با نگاهی به گذشته، فقط نصف حق با من بود. من و همکلاسی هایم واقعاً از یک نظریه پرداز ارشد قیمت یاد گرفتیم که چگونه نظریه اقتصاد خرد را خلاقانه، دقیق و مفید به کار ببریم. اما در طول دوره، فریدمن به سختی ظاهر شد. به ما تکالیفی داده شد که از روی متن بخوانیم، اما تقریباً هیچ وقت کلاسی به مرور یا به کار بردن هر چیزی که فریدمن در این کتاب درسی نوشته است اختصاص داده نشد – کتاب درسی که علیرغم اتکای جزئی به ریاضیات، به طرز شگفت آوری انتزاعی است. در عوض اکلوند به آرمن آلچیان آموزش داد. چندین مقاله آلچیان توزیع شد، اما ظهور آلچیان بیشتر به دلیل سبک تدریس باب بود. جهان سؤالات بی پایان جذابی را ارائه می دهد که می توان آنها را با تئوری قیمت به طور مؤثر بررسی کرد. باب بی شماری از این سؤالات را به شیوه هایی ماهرانه برای برانگیختن بحث روشنگرانه برای دانش آموزانش مطرح کرد.
…..
حدود یک ماه یا بیشتر از این دوره، اخبار بزرگ ملی منتشر شد: چند نفر پس از خوردن چند قرص تایلنول جان خود را از دست دادند. به سرعت مشخص شد که شخصی به عمد قرص های سمی را کاشته است. باب به دانشآموزانش دستور داد تا گزارشی بنویسند که در آن توضیح دهد چگونه اقتصاد ممکن است به دولت توصیه کند به این فاجعه واکنش نشان دهد. کاش میتوانستم جزییات نوشتههایم را به یاد بیاورم، همانطور که به یاد دارم، اول، خوشحالیام وقتی فهمیدم که مقالهام نمره A+ از باب گرفته است، و دوم، هیجان بحث درباره مقالههایمان در کلاس درس. هر پیشنهادی برای اقدام دولت – یا در مورد من و چند دانشجوی دیگر، دولت بی عملی – باب با “خوب، چطور؟” ملاقات کرد که همیشه او را با استادی به ایرادات پیشنهاد اشاره می کرد. در بحث کلاسی، حتی کار A+ من مورد بررسی دقیق قرار گرفت. در طول این بحث، من کاملاً به معنی و اهمیت مشاهدات توماس سوول پی بردم که «راه حلی وجود ندارد، فقط مصالحه وجود دارد». و در آن کلاس بود که اعتقادم را محکم کردم که تئوری قیمت، که به سبک آرمن آلچیان انجام شد – که به سبک باب اکلوند انجام شد – ابزار خوبی است، بسیار قدرتمندتر و مفیدتر از آنچه اکثریت قریب به اتفاق اقتصاددانان آن زمان و اکنون. ، نظریه اقتصاد خرد را در نظر گرفت.
من واقعاً خجالت می کشم گزارش دهم که تجربه من در دوره بعدی که از باب گرفتم به اندازه تجربه من در درس Micro Theory نبود. اشتباه از من بود این دوره بعدی یک سمینار مقررات بود و من و همکلاسی هایم منحصراً بر اساس یک مقاله تحقیقاتی که هر کدام در پایان سه ماهه ارسال کردیم ارزیابی شدیم. من مغرور بودم و مطمئن بودم که غریزه من برای تئوری – که در دوره قبلی به خوبی نشان داده شده بود – برای گرفتن نمره A+ در این دوره کافی است. من اکنون جزئیات موضوع نظارتی را که مقاله خود را در مورد آن نوشتم به یاد نمی آورم. فقط یادم هست که ربطی به ضد انحصار داشت. با این حال، من تحقیر را به خاطر می آورم که وقتی فهمیدم نمره من در آن مقاله – و بنابراین نمره من در دوره – B-minus است، احساس کردم. تحقیر واقعی بود زیرا می دانستم باب من را ناعادلانه قضاوت کرده است. او باید به من نمره C منهای (یا حتی کمتر) درس می داد. باب یک مقاله تحقیقاتی می خواست که نشان دهد نویسنده آن با جزئیات آشفته و زمینه سازمانی برخی از مشکلات نظارتی در دنیای واقعی دست و پنجه نرم کرده است. درعوض، من کمی از جزئیات کنار زدم و در مورد مقررات به تفکر فلسفی پرداختم. روی کاغذ با دست خط باب نوشته شده بود: «این حتی آغاز تحقیقات منتشر شده نیست» – یا کلماتی در این زمینه. حق با او بود. درسی سخت اما ضروری آموختم.
…..
[T]او بیشتر انتقادات من و باب را به او وارد کرد [William] Comanor از درک روشنی از اقتصاد “فرایند بازار” ناشی می شود. کارآفرینان فعال و خلاق هستند و همیشه به دنبال فرصتهای سود در کمین بازارهایی هستند که هنوز به کارایی کامل دست نیافتهاند (یعنی همه بازارها در دنیای واقعی). اگر واقعاً چنین باشد که استفاده از برخی محدودیتهای عمودی رفاه مصرفکنندگان زیرحاشیهای را به اندازه کافی کاهش میدهد – یا شاید همان چیزی است که توسط مقامات و دادگاههای ضد انحصار شناسایی میشود – فرصت سود برای کارآفرینان وجود دارد. شرکتهایی که برای ایجاد یک محدودیت عمودی با یکدیگر تبانی میکنند، انگیزههای خود را برای ارائه راههایی برای ارائه خدمات بهتر به مصرفکنندگان زیربنایی بدون دست کشیدن از تلاشهای خود برای برآورده کردن خواستههای مصرفکنندگان حاشیهای دارند. و اگر این شرکتها فاقد هوشیاری یا خلاقیت کارآفرینی برای ارائه خدمات بهتر به هر دو گروه مصرفکننده باشند، دیگر کارآفرینان فرصتهای سودآوری را در این شکست برای ارائه خدمات بهتر به مصرفکنندگان زیرحاشیهای خواهند یافت. در هر صورت، رقابت در بازار بسیار بیشتر از مقامات دولتی برای دستیابی به مبادله “بهینه” بین خدمات به کاربران حاشیه ای و خدمات به کاربران زیرحاشیه ای است.