در آخرین ستون خود برای AIER، فهرستی از مواردی را که گمان میکنم بسیاری از گزارههایی است که توسط بسیاری و احتمالاً اکثر بدبینان به نظم بازار لیبرال بدیهی تلقی میشوند، ارائه میدهم. قطعه:
همانطور که من واقعیت را درک می کنم – و مطمئنم، همانطور که اکثر دوستان AIER واقعیت را درک می کنند – مزایای مادی و اخلاقی بازارهای آزاد به قدری آشکار و عظیم است که نمی توانم به راحتی تصور کنم که بسیاری از مردم به مداخله فعال دولت در فرآیندهای بازار دارند. . اما من این بخش دیگر از واقعیت را نیز درک میکنم: اعتماد من به بازارهای آزاد، همراه با سبکدلی من نسبت به مداخله دولت، مرا در اقلیت نسبتاً کوچکی قرار میدهد. آنهایی از ما که میخواهیم دولت را کوچک و کاملاً محدود نگه داریم – و بنابراین میخواهیم مردم از اختیارات بسیار گستردهای برخوردار باشند تا هر انتخاب مسالمتآمیزی را که میخواهند در بازارها انجام دهند – بسیار کمتر از افرادی هستند که به بازارها برای عرضه به اندازه کافی اعتقاد ندارند. کالا به تعداد کافی از مردم.
چرا این بی اعتمادی؟ مخالفان صادق بازارهای آزاد چه چیزی را باید در نظر داشته باشند تا شور و شوق خود را برای جایگزینی فرآیندهای بازار با دستورات دولتی تحریک کنند؟ در اینجا حدس های من در مورد معنای سرسخت ترین مخالفان بازارهای آزاد است.
- کل ثروت مادی در دسترس بشریت تا حد زیادی مستقل از اعمال و نهادهای انسانی است.
ثروت فقط اتفاق می افتد؛ به طور خودکار از طبیعت یا نیروهای تاریخی با کمک اندک یا بدون ورودی از انسان ناشی می شود. اعمال انسان (و نهادهای حاکم بر آنها) فقط توزیع این ثروت را تعیین می کند، نه کمیت یا کیفیت آن. نتیجه این است که اگر برخی از افراد دارای ثروت بیشتری نسبت به دیگران هستند، دلیل آن تنها می تواند این باشد که افراد ثروتمند به سادگی خوش شانس هستند، یا به احتمال زیاد، از مزایایی غیرقابل استحقاق نسبت به دیگران برخوردار هستند – مزایایی که آنها را قادر می سازد به طور ناعادلانه مقادیر زیادی از ثروت را تصاحب کنند. .
از آنجایی که نه اقدامات انسانی و نه نهادها تأثیر قابلتوجهی بر کل ثروت مادی ندارند، نرخهای مالیاتی و اقدامات نظارتی هیچ کمکی به کاهش ذخایر ثروت بشریت نمیکند. این اقدامات فقط بر توزیع منابع طبیعی تأثیر می گذارد نه کمیت آنها.
- قیمتها و دستمزدها خودسرانه است که توسط قدرتمندان در برابر منافع ضعیفان تعیین میشود.
از آنجایی که ثروت مستقل از کنش انسان «تولید می شود»، قیمت ها و دستمزدها تنها نحوه تقسیم آن ثروت بین خریداران و فروشندگان و بین کارفرمایان و کارمندان را تعیین می کند. قیمت های بالا ثروت بیشتری را بین فروشندگان و کمتر به خریداران توزیع می کند، در حالی که قیمت های پایین برعکس این کار را انجام می دهند. دستمزدهای بالا ثروت بیشتری را بین کارگران و کمتر به کارفرمایان تقسیم می کند، در حالی که دستمزدهای پایین برعکس این کار را انجام می دهند. کنترل های دولت بر قیمت ها و دستمزدها تقریباً هیچ تأثیری بر تولید ثروت ندارد. چنین کنترلی – یا فقدان آن – فقط توزیع ثروت بین خریداران و فروشندگان را تعیین می کند. و بنابراین نتیجه می شود که مخالفت با قوانینی مانند حداقل دستمزد به معنای حمایت از منافع کارفرمایان حریص به ضرر کارگران است، در حالی که مخالفت با استفاده از سقف های قیمتی برای جلوگیری از “افزایش قیمت” سیگنال هایی است که از منافع معامله گران حریص بیش از منافع کاربران حمایت می کند. .
- انگیزه سود ضد اجتماعی است.
اگر مجموع ثروت به اعمال انسان بستگی نداشته باشد، در این صورت سودجویی به دنبال سهم ناعادلانه زیادی از آن ثروت است. سودجویی به معنای ربودن سهم منصفانه از ثروت همنوعان است. بنابراین، عذرخواهان برای کارآفرینان و شرکتهای سودجو، عذرخواهان سرقت هستند. این معذرت خواهان ممکن است صمیمانه از ماهیت غارتگرانه سودجویی غافل باشند، اما این ناآگاهی آب بردن آنها را برای غارتگران توجیه نمی کند.
- تجارت ضداجتماعی است زیرا با انگیزه سود انجام می شود.
از آنجایی که انگیزه سود ضداجتماعی است، هر چیزی که برانگیزد – مانند تجارت – نیز ضد اجتماعی است. تجارت وسیلهای است که حیلهگران، حیلهگران و ممتازان از آن سود میبرند و به بهای آن افراد ساده لوح، درستکار، و ستمدیدگان سود میبرند.