چند لینک – کافه هایک


مایکل استرین گزارش می دهد که “آمریکا یک قدرت تولید جهانی است.”

جاناتان آدلر به طرز روشنگری در مورد شورون احترام و آنچه دفن او برای دستیابی دولت اداری انجام می دهد و نمی کند.

را مجله ی وال استریتهیئت تحریریه از حکم دادگاه علیه تلاش اخیر FTC برای ممنوع کردن بندهای غیر رقابتی استقبال می کند. قطعه:

کمیسیون تجارت فدرال در بهار امسال قانون 570 صفحه ای را صادر کرد که اکثر قراردادهای استخدامی را ممنوع می کند که کارگران را از پیوستن به رقبا یا راه اندازی مشاغل خود برای مدت معینی پس از ترک ممنوع می کند. این آژانس می گوید چنین قراردادهایی یک “روش رقابت ناعادلانه” است که طبق قانون کمیسیون تجارت فدرال ممنوع است. نه خیلی سریع.

همانطور که قاضی آدا براون توضیح داد، “خواندن ساده” قانون “صراحتاً به کمیسیون این اختیار را نمی دهد که قوانین اساسی در مورد روش های رقابت ناعادلانه را منتشر کند.” در عوض، قانون به FTC اجازه می دهد جلسات اداری برگزار کند و دستورات توقف و توقف علیه شرکت هایی را که متهم به اعمال رقابتی ناعادلانه هستند، صادر کند.

گوردون وود، مورخ، «نابغه پدران بنیانگذار آمریکا» را بررسی می کند. دو برش:

رهبران انقلابی آمریکا – با معیارهای انگلیسی، در بهترین حالت، نجیب‌زاده‌ها – سخت تلاش کردند تا ویژگی‌های لیبرال جدیدی را که به معنای متمدن بودن واقعاً تعریف می‌کرد – ادب، سلیقه، معاشرت، یادگیری، شفقت، و خیرخواهی- و همچنین معنای رهبران سیاسی خوب بودن چیست: بیزاری از فساد و رفتار درباری. این آرمان‌ها، ارزش‌ها و معیارهای روشن‌فکر و کلاسیک جمهوری‌خواهانه رفتار آنها را محدود و کنترل کرد. زندگی تبدیل به یک تئاتر و رهبران به بازیگران و قهرمانان شده است. جفرسون وسواس زیادی به ادب داشت و همین امر باعث موفقیت او در زندگی شد. واشنگتن همیشه مانند یک شخصیت روی صحنه عمل می کرد.

بنابراین رهبران انقلاب خود را متعهد کردند که رفتاری اخلاقی، با فضیلت و متمدنانه داشته باشند. جدیت قوی و محدودی که آنها با آن این تعهد را پذیرفتند همان چیزی است که در نهایت آنها را از نسل های بعدی رهبران آمریکایی متمایز می کند. اما این تعهد همچنین آنها را به شدت از دنیای قدیمی پدران و پدربزرگ هایشان متمایز می کند. آنها تلاش می کنند، اغلب ناموفق اما همیشه صادقانه، نقشی را ایفا کنند، همان چیزی که جفرسون آن را «اشراف زادگان طبیعی» می نامد – کسانی که موقعیت خود را نه بر اساس تولد یا خانواده، بلکه با ارزش های روشنگرانه و رفتار خیرخواهانه می سنجند.

…..

این مردم استانی در مورد اینکه بخشی از امپراتوری بریتانیا هستند دوسوگرا بودند. آمریکایی‌های شمالی و اسکاتلندی‌ها که به استان‌های ساده خود افتخار می‌کردند، اما کاملاً از مرکز شهری تمدن که لندن بود آگاه بودند، احساس ناراحت‌کننده‌ای داشتند که در دو فرهنگ زندگی می‌کردند. اگرچه این تجربه ممکن است نگران کننده باشد، اما تحریک کننده نیز بود. این به توضیح اینکه چرا آمریکای شمالی و اسکاتلند در اواخر قرن هجدهم به مکان های قابل توجه روشنگری و جوشش فکری در دنیای انگلیسی زبان تبدیل شدند کمک می کند. روشنفکران اسکاتلندی مانند دیوید هیوم، آدام اسمیت، فرانسیس هاچسون، آدام فرگوسن، جان میلار و لرد کیمز با بنیانگذاران آمریکایی در درخشش و خلاقیت، اگر نگوییم پیشی گرفته بودند، همتا بودند.

رهبران اسکاتلندی و آمریکای شمالی با زندگی بسیار نزدیک به آنچه که وحشی گری و بربریت می دانستند، احساس می کردند که مجبور بودند در مورد معنای متمدن بودن تجدید نظر کنند. در این فرآیند، آنها بر ارزش های آموخته شده و اکتسابی به بهای ارزش های سنتی موروثی خون و خویشاوندی تأکید کردند. آنها با بیزاری از ادعاها و تجملات متروپولیتن انگلستان، با اشتیاق آرمان های جدید و روشنگرانه قرن هجدهم اشرافیت و خدمات عمومی را پذیرفتند.

جان فیلان اولین انتخابات بریتانیا را – که در سال 1847 برگزار شد – پس از لغو قوانین ذرت بازگو می کند.

آیزاک ویلر به درستی گلن لوری را تحسین می کند.

کیمبرلی جوزفسون از طرفداران ESG “سرمایه گذاری” نیست.

ولاد تارکو، فارغ‌التحصیل GMU Econ، درس‌های مهمی را که در آثار برنده جایزه نوبل فقید النور اوستروم و همسرش وینسنت اوستروم در مورد خودمختاری یافت می‌شود، خلاصه می‌کند. قطعه:

تصمیمات دولتی از هر نوع، از جمله وظیفه ایجاد رژیم های حقوق مالکیت، همیشه با خطر سوء استفاده دولت و در نتیجه مشکل درست کردن انگیزه ها همراه است. همانطور که جیمز مدیسون به قول معروف، “در تشکیل دولتی که توسط مردان بر مردان اداره می شود، مشکل بزرگ در این است: ابتدا باید به دولت اجازه دهید که حکومت شوندگان را کنترل کند. و سپس او را ملزم به کنترل خود کنید» (فدرالیست شماره 51). اگر دولتی به اندازه کافی قوی باشد که خشونت را در زندگی خصوصی محدود کند و معضلات اجتماعی مختلف را با وادار کردن همه به مشارکت در «سهم عادلانه» خود حل کند (بنابراین، سواری رایگان را حذف می کند)، همچنین به اندازه کافی قوی است که از قدرتی که بر آن حکومت می کند سوء استفاده کند (بوکانان 1975). Sever، Wallis و Weingast 2009).

اوستروم ها بر این باورند که مفهوم خودمختاری دقیقاً برای تلاش برای تعیین شرایطی مفید است که در آن دولت ها به جای بدتر کردن مشکلات، احتمال بیشتری برای حل مشکلات دارند. همانطور که وینسنت اوستروم (1997) استدلال می کند، خطرات این بحث زیاد است: “جوامع دموکراتیک به طور اجتناب ناپذیری در معرض خطر قرار می گیرند، زمانی که مردم روابط خود را بر اساس اصول فرماندهی و کنترل به جای اصول مسئولیت پذیری در جوامع خودگردان تلقی کنند.” ” (ص 4).



دیدگاهتان را بنویسید